مانی در مشهد مقدس
امسال دوباره قسمت شد بریم حرم آقا امام رضا و تو دیگه امسال کاملا همه چیو میفهمیدی و مارو عاصی کرده بودی یعنی برا نگه داشتنت یه ارتشم کمه خیلیییییی شیطونی مانی جونم نزدیکای اذان ظهر بود که به مشهد رسیدیم و یکراست رفتیم طرف حرم و تو هم تو ماشین خوابتو گزفته بودی و خیلی ماشالا سرحال بودی و وقتی وارد صحن شدیم سر از پا نمیشناختی و از کالسکت پیاده شدی بودی و تو صحن میدویدی و نمیشد گرفتت. بابا مدام دنبال تو میومد که خدا نکرده نیوفتی بعد رفتیم زیرزمین حرم وقتی داخل شده بودی اون همه روشنایی و لوستر رو که دیدی خیلی ذوق کردی و تو صحن فقط میدویدی و اصلا آروم و قرار نداشتی و نمیذاشتی دستتم بگیریم و مدام اینور و اونور میدویدی و بابا هم یکسره کا...